amir
Pinned 5 سال 8 ماه ago onto آلبوم ولادت حضرت ابوالفضل (ع)
ولادت حضرت ابوالفضل علیه السلام مبارکباد
قسمتی از زندگی نامه حضرت ابوالفضل علیه السلام، از ولادت تا شهادت (کربلا)؛
حضرت ابوالفضل العباس ،فرزند امام علی علیه السلام و امّ البنین، در روز چهارم شعبان سال 26 هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشود.مادرش حضرت فاطمه سلام الله علیها، دختر حزام بن خالد بود که نیاکانش همه از دلیر مردان عرب بوده و در شجاعت و دلیری در دنیای عرب مشهور بوده اند. امام علی علیه السلام ده سال پس از وفات حضرت فاطمه سلام الله علیها ، با امّ البنین ازدواج کرد. خواستگاری این ازدواج را برادرش عقیل انجام داد می گویند هنگام ورود امّ البنین به خانه امام علی علیه، امام حسن و امام حسین علیه السلام بیمار بودند و او از آنان پرستاری کرد تا خوب شدند.امّ البنین اجازه نمی داد که او را فاطمه صدا کنند زیرا می ترسید یاد غم های فاطمه برای امام علی علیه السلام و فرزندانش زنده شود و باعث ناراحتی آنان شود . ثمره ازدواج امام علی علیه السلام با حضرت فاطمه سلام الله علیها بنت حزام،چهار پسر به نام های عباس،عون ، جعفر و عثمان بود که بزرگترین آن ها عبّاس بود.فاطمه را به علت داشتن این چهار پسر، امّ البنین(مادر پسران) نامیده اند. امّ البنین آن چنان به امیرالمؤمنین وفادار بود که پس از شهادت آن امام علی علیه السلام، شوهر دیگری اختیار نکرد با آن که بیش از بیست سال پس از امام علی علیه السلام زنده بود . وقتی حضرت ابوالفضل علیه السلام به دنیا آمد، امام علی علیه السلام در گوش او اذان و اقامه خواند، نام خدا و رسول را به گوش او خواند و نام او را عباس نهاد . امام گاه گاهی قنداق عباس را در آغوش می گرفت، بازوانش را می بوسید و گریه می کرد .روزی امّ البنین علّت این گریه را پرسید ؛ امام علی علیه السلام در جواب فرمود : این دست ها در راه کمک به امام حسین علیه السلام قطع خواهند شد. حضرت ابوالفضل علیه السلام در خانه امام علی علیه السلام و در دامان مادری با ایمان و وفادار و در کنار امام حسن و امام حسین علیه السلام رشد کرد واز این خاندان پاک درس های بزرگ انسانیت، شهادت و صداقت آموخت . روزی حضرت علی علیه السلام ، عباس خرد سال را در کنار خود نشاند و به او گفت : بگو یک. عباس گفت : یک. امام فرمود : بگو دو. عباس از گفتن خودداری کرد. وقتی امام علت را جویا شد جواب داد : شرم می کنم با زبانی که خدا را به یگانگی خوانده ام ، دو بگویم . عباس نه تنها در قامت رشید بود، بلکه در خِرَد برتر و در جلوه های انسانی هم رشید بود.او به یقین می دانست که برای چه روز عظیمی ذخیره شده و می دانست که برای عاشورا به دنیا آمده است . عباس در سنین دوازده تا چهارده سالگی، زمانی که امام علی علیه السلام با دشمنان درگیر بود، در برخی از جنگ ها شرکت داشته و با آن که زیاد اجازه جهاد به او داده نمی شد، ولی درهمان نوجوانی حریف قهرمانان نامی عرب بوده است: در یکی از روزهای جنگ صفّین، نوجوانی نقابدار از سپاه علی علیه السلام به میدان آمد.ترس و دلهره سپاه معاویه را در برگرفت. هر کس از دیگری می پرسید این نوجوان کیست که این طور شجاعانه پا به میدان جنگ نهاده است ؟ از سپاه معاویه کسی جرأت نکرد پا به میدان بگذارد. معاویه به سردار نامی خود، ابن شعثاء، دستور داد تا به جنگ این نوجوان برود؛ ابن شعثاء در جواب گفت: مرا حریف ده هزار نفر در جنگ می دانند، چگونه مرا به جنگ با کودکی می فرستی؟ بهتر است یکی از پسرانم را برای کشتن او بفرستیم. معاویه قبول کرد و ابن شعثاء فرزند بزرگ خود را برای جنگ با این نوجوان به میدان فرستاد.امّا او در یک چشم به هم زدن به دست این نوجوان کشته شد.ابن شعثاء فرزند دوم خود را فرستاد، او نیز کشته شد و به این ترتیب هر هفت پسر او کشته شدند و خود او با عصبانیّت پا به میدان گذاشت و به آن نوجوان دلاور گفت:تو پسران مرا کشتی ، به خدا قسم پدر و مادرت را به عزایت خواهم نشاند.ولی خود او نیز در مدّت کوتاهی به پسرانش پیوست.همه با تعجّب به این نوجوان شجاع نگاه می کردند. امام علی علیه السلام او را پیش خود خواند و نقاب او را برداشت وپیشانی اورا بوسید.همه با تعجّب دیدند که او عباس پسر امیرالمؤمنین است. همچنین درجنگ صفین،زمانی که سپاه معاویه راه آب رابه روی امیرالمؤمنین و سپاهش بسته بودند؛ امام علی علیه السلام جمعی رابه فرماندهی امام حسین علیه السلام جهت باز کردن راه فرستاد که عباس هم در آن جمع حاضر بوده و در رکاب برادرش جنگیده است عباس چهارده ساله بود که پدرش در واقعه محراب خونین کوفه در رمضان سال چهلم هجری به شهادت رسید.او با چشمانی اشکبار و خاطری اندوهگین، شاهد دفن شبانه و پنهانی پدرش بوده است.او هرگز توصیه ای راکه پدرش در شب 21 ماه رمضان در آستانه شهادتش به عباس کرد ، از یاد نبرد . آری امام از او خواست که در عاشورا و در کربلا برادرش امام حسین علیه السلام را تنها نگذارد. پس از شهادت امام علی علیه السلام عباس سال های تلخ امامت برادرش حسن (ع) را هم تجربه کرد. سالهایی که حیله گری های معاویه و ستم های امویان اوج گرفته بود و بسیاری از یاران وفادار امام علی و امام حسن (ع)،از جمله حجر بن عدی و عمرو بن حمق به شهادت رسیدند.دورانی که وعّاظ در منبر ها معاویه را مدح و به امام علی علیه السلام ناسزا می گفتند . وقتی امام حسن علیه السلام مسموم و شهید شد . عباس24 سال داشت.شهادت امام حسن بار دیگر بنی هاشم را سوگوار کرد عباس نیز به همراه خاندان پیامبر در غم واندوه از دست دادن برادرش متأثّر و اندوهگین شد . عباس چند سال بعد از شهادت پدرش، در سن هیجده سالگی با لُبابه دختر عبداللّه بن عبّاس ازدواج کرد . عبداللّه راوی حدیث و از شاگردان لایق و برجسته امام علی علیه السلام بود و لبابه در محیطی عرفانی و مذهبی تولد و رشد یافته بود.حاصل ازدواج عباس بالبابه دو فرزند به نامهای عبیداللّه و فضل بود.میگویند بعد از تولد فضل به عباس لقب ابوالفضل (پدر فضل ) دادند. امّا برخی دیگر عقیده دارند عباس به خاطر فضل بی پایانش به این لقب خوانده می شود . عباس درهمه دوران زندگی اش،همراه برادرش امام حسین علیه السلام بود.او جوانی خود را صرف خدمت به امام حسین علیه السلام کرد.او درمیان جوانان بنی هاشم شکوه و احترام خاصّی داشت و آنان مانند پروانه هایی برگرد شمع عباس حلقه ای از عشق و وفا به وجود آورده بودند.آنان حدودسی نفر بودند و در رکاب امام حسن و امام حسین علیه السلام همواره آماده شهادت و حماسه بودند . پس از مرگ معاویه،هنگامی که حاکم مدینه امام حسین علیه السلام را به دارالإماره دعوت کرد تا پیام یزید را به او تسلیم نماید،عباس به همراه این سی نفر در بیرون از دارالإماره حاضر بودند و ترس از حضور آنان باعث شد که در آن روز هیچ خطری امام را تهدید نکند. عباس سرپرستی قافله امام حسین را در کوچ به کربلا بر عهده داشت .او در کربلا حماسه ای آفرید که تاریخ نظیر آن را در برگ های خود ندارد . او با پس زدن امان نامه امویان بزرگترین درس وفاداری به معشوق را در جامعه انسانی به یادگار گذاشت . در روز عاشورا و در صحرای سوزان کربلا ، عباس با دیدن لبهای خشکیده و چشمان اشکبار فرزندان امام (ع) ، بی اختیار مشک آب را بر دوش گرفت و رفت تا بزرگترین امتحان زندگی اش را پس دهد . او رفت و با شجاعت صف دشمن را شکست،خود را به آب فرات رساند، مشک را پر کرد و با لبهایی تشنه به آب ضلال فرات نظاره کرد،جرأت نکرد جرعه ای بنوشد.چون حسین و فرزندانش تشنه بودند و شایسته نبود او قبل از آن ها خود را سیراب کند . دشمن خوب می دانست که تا بازوان عباس بر تن اوست،توان برابری با او را ندارند.به همین علّت بازوان عباس هدف قرار گرفت.عباس برای حفظ آب دو دست خود را از دست داد و با ضربه های دشمنان از اسب به پایین افتاد .امام حسین علیه السلام خود را به بالین عباس رساند و او در آغوش برادر به دیدار محبوب شتافت و امام را با کوله باری ازغم و اندوه در کربلا تنها گذاشت.عباس در موقع شهادت 35 سال داشت . امام سجّاد (ع) درباره عمویش عبّاس چنین می فرماید:خداوند،عمویم عباس را رحمت کند که در راه برادرش ایثار و فداکاری کرد و از جان خود گذشت.چنان فداکاری کرد که دو دستش قطع شد. خداوند نیز به او همانند جعفر بن ابی طالب، در مقابل آن دو دست قطع شده، دو بال عطا کردکه با آن ها در بهشت با فرشتگان پرواز کند.عباس نزد خدا، مقام و منزلتی دارد بس بزرگ، که همه شهیدان در قیامت به مقام والای او غبطه می خورند و رشک می برند.
دیدگاهها
نظر خود را در زیر بنویسید