v.dadgar68
Pinned 5 سال 8 ماه ago onto آلبوم راهیان نور
گزیده ای از خاطرات شهید مهدی باکری
بهمان گفت:«من تندتر می روم. شما پشت سرم بیایین.» تعجب کرده بودیم. سابقه نداشت بیشتر از صد کیلومتر سرعت بگیرد. غروب نشده٬ رسیدیم گیلان غرب. جلوی مسجدی ایستاد ما هم پشت سرش. نماز که خواندیم سریع آمدیم بیرون. داشتیم تند تند پوتین هامان رو می بستیم. که زود راه بیفتیم. «گفت: کجا با این عجله؟ می خواستیم به نماز جماعت برسیم که رسیدیم.»
منبع: ستاد مرکزی راهیان نور کشور
موضوع:
دیدگاهها
نظر خود را در زیر بنویسید