شعری درباره آغاز بهار
بهار است در آن کوش که خوشدل باشی / که بسـی گـل بـدمــد باز و تـو در گـل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش / کـه تو خـود دانـی اگـر زیـرک و عاقـل باشی
گردان پشت میدان مین زمین گیر شد، چند نفر رفتن معبر باز کنن، ۱۵ ساله بود، چند قدم که رفت برگشت، گفتن ترسیده! پوتین هاشو داد به یکی از بچهها و گفت: تازه از گردان گرفتم، حیفه! بیت الماله!