یادمه بچه که بودم وقتی مادرم سجاده اش رو پهن می کرد و چادر نمازش رو برا نماز سرش می کرد.
معمولا شبای جمعه مهمون مادربزرگ بودیم. که تو یه خونه قدیمی با دیوارای کاگلی و حیاط بزرگ که وسطش یه حوزچه با ماهی ها قرمز بود زندگی می کرد.
احادیث عیب جویی :