v.dadgar68

Pinned 6 سال 7 ماه ago onto آلبوم راهیان نور

خاطراتی از شهید مهدی باکری
گزیده ای از خاطرات شهید مهدی باکری بهمان گفت:«من تندتر می روم. شما پشت سرم بیایین.» تعجب کرده بودیم. سابقه نداشت بیشتر از صد کیلومتر سرعت بگیرد. غروب نشده٬ رسیدیم گیلان غرب. جلوی مسجدی ایستاد ما هم پشت سرش. نماز که خواندیم سریع آمدیم بیرون. داشتیم تند تند پوتین هامان رو می بستیم. که زود راه بیفتیم. «گفت: کجا با این عجله؟ می خواستیم به نماز جماعت برسیم که رسیدیم.» منبع: ستاد مرکزی راهیان نور کشور
دیدگاه‌ها
نظر خود را در زیر بنویسید
پیوستهای مرتبط با موضوع

جهاد و شهادت

شهید محسن حججیدفاع مقدسعکس شهید محسن فخری زادهحدیث انتظار فرجسردار سپهبد حاج قاسم سلیمانیدفاع مقدسامام موسی کاظم علیه السلامحدیث جهاد و شهادتماه محرمسردار سپهبد حاج قاسم سلیمانیگزیده از بیانات رهبری در مورد زیارتگاه بودن مناطق جنگی
وصیت نامه شهید امیر حاج امینی
پیوستهای کاربر

v.dadgar68

خصلت مومن
پادشاهان اهل بهشت
خاطراتی از شهید مهدی باکری
علت دشمنی و کینه دوزی
نخستین زن مسلمان
مذمت قطع کردن حرف دیگران
پیوستهای موجود در این گروه

آلبوم راهیان نور

زائران شلمچه
گزیده ای از بیانات رهبری در خصوص حرکت راهیان نور
گزیده از بیانات رهبری در مورد راهیان نور
خاطراتی از شهید مهدی باکری
شهید ژروم امانوئل کورسل
شهید محمد حسن هاشم
پیمایش
ورود کاربر
دیدگاه‌های اخیر
کاربران آنلاین

هم‌اکنون 0 کاربر آنلاین هستند.

کاربران جدید
بالا