v.dadgar68

Pinned 5 سال 4 هفته ago onto صفحه اختصاصی

گزیده ای از سیره شهید مهدی باکری
گزیده ای از سیره شهید مهدی باکری وقتی شهید مهدی باکری شهردار ارومیه بود، یک شب باران شدیدی بارید. به طوری که سیل جاری شد.همان شب ترتیب اعزام گروههای امداد را به منطقه سیل زده داد و خودش هم با آخرین گروه عازم منطقه شد.پا به پای دیگران در میان گل و لای کوچه ها که تا زیر زانو می رسید، به کمک مردم سیل زده شتافت.  در این بین آقا مهدی متوجه پیرزنی شد که با شیون و فریاد، از مردم کمک میخواست‌... تمام اسباب و اثاثیه پیرزن در داخل زیر زمین خانه آب گرفته بود آقا مهدی بی درنگ به داخل زیرزمین رفت و مشغول کمک به او شد. کم کم کارها روبه راه شد. پیرزن به مهدی که مرتب در حال فعالیت بود نزدیک شد و گفت: خدا عوضت بده مادر، خیر ببینی نمیدانم این شهردار فلان فلان شده کجاست تا شما رو ببینه و یک کم از غیرت و شرف شما یاد بگیره آقا مهدی خنده ای کرد و گفت راست میگی مادر، کاش یاد می گرفت....
دیدگاه‌ها
نظر خود را در زیر بنویسید
پیوستهای مرتبط با موضوع

جهاد و شهادت

دفاع مقدسشهید ابراهیم هادیولادت امام حسین علیه السلام حضرت رقیه سلام الله علیهاشهادت ابومهندسشهادت امام موسی کاظم علیه السلامسردار سپهبد حاج قاسم سلیمانیدفاع مقدسشهید محسن حججیحدیث تلاش برای کسب روزی حلالهدایت حربن ریاحی بوسیله امام حسین علیه السلام
شهادت امام علی علیه السلام
پیوستهای کاربر

v.dadgar68

خودکشی
تربیت فرزند
آگاهی از تمام امور
فرصت های جوانی
نتیجه اعمال
اصول و قواعد تجارت اسلامی
پیوستهای موجود در این گروه

صفحه اختصاصی

اجتناب از خودپسندی
پادشاهان اهل بهشت
بی اثر بودن حکمت بر قلب فاسد
بهره برداری از زبان
کنترل چشم
عمل کردن به گفته ها
پیمایش
ورود کاربر
دیدگاه‌های اخیر
کاربران آنلاین

هم‌اکنون 0 کاربر آنلاین هستند.

کاربران جدید
بالا